به گزارش صد آنلاین، امروز یکی از اصلیترین چالشهای فرهنگی و اجتماعی کشور، کاهش تمایل جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده است. حجتالاسلام والمسلمین مهدی داوودآبادی، استاد مدرسه اسلامی هنر، مؤلف کتب سینمایی و فیلمنامهنویس ریشه این بیمیلی را نه صرفاً در مشکلات اقتصادی، بلکه در نوعی سردرگمی فکری و فرهنگی میداند؛ سردرگمی که بخش مهمی از آن حاصل القائات رسانهها و فضای مجازی است. او معتقد است آنچه امروز برای جوان مهم است، حال خوب است، نه شعار، نه ترس، نه هشدار.
از نظر وی، آثار نمایشی به جای ترسیم فروپاشی و خیانت، باید امید را به مخاطب نشان دهند؛ زندگیهایی که عشق، وفاداری، صمیمیت و مسئولیت در آن جریان دارد. چون اگر جوان حال خوب ببیند، دلش زندگی میخواهد، دلش ساختن میخواهد. هشدار و آسیب، اگر بیپشتوانه باشد، گاهی آغاز تخریب است. پس راه اثرگذاری، از مسیر القای امید میگذرد، نه ایجاد رعب.
در این گفتوگوی تفصیلی، حجتالاسلام داوودآبادی از نقش سیاستگذاری فرهنگی در ترویج سبک زندگی صحیح سخن گفته و بر ضرورت استفاده هنرمندانه از رسانه برای ترغیب نسل جدید به تشکیل خانواده تأکید کرده است. در ادامه با این گفتوگو همراه میشویم.
درباره اهمیت پرداختن به خانواده در تولیدات نمایشی بسیار صحبت شده است، اما برای شروع گفتوگو، میخواهیم با یک زاویه دید تازه وارد این بحث شویم؛ بهویژه اینکه چه مؤلفههایی باید در این برنامهها گنجانده شود تا ارزشها و حساسیتهای خانواده ایرانی در آنها دیده شود؟
در فرآیند تولید آثار نمایشی، نخستین مرحلهای که باید به آن توجه کنیم «پژوهش» و سپس «نگارش سناریو» است. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، مؤلفههای خانواده ایرانی اسلامی باید از همان مرحله پژوهش و ایدهپردازی وارد کار شوند. مشکلی که در سالهای گذشته داشتهایم، همین نگاه سطحی به مسئله خانواده است. این نگاه نهتنها در پژوهش بلکه در نگارش فیلمنامه هم جایگاهی نداشته. در نتیجه، آنچه ما در آثار نمایشی یکی دو دهه اخیر دیدیم، بازتابی از زیست شخصی هنرمند یا فیلمساز بود؛ نه یک بازنمایی واقعی از خانواده ایرانی. این یعنی خانوادهای که در فیلمها میبینیم، برای بسیاری از مخاطبان ایرانی غریبه است. مثلاً تمرکز بر موضوعاتی چون خیانت، جدایی یا نمایش سویههای تاریک زندگی خانوادگی، باعث شده مخاطب از دیدن این آثار احساس بیگانگی کند.
برای تغییر، باید به این نکته توجه کنیم که پس از شکلگیری ایده یک فیلم یا سریال، مرحله بعدی پژوهش است. در این مرحله باید به این پرسش پاسخ داده شود که خانواده در این اثر چه جایگاهی دارد؟ در نگارش فیلمنامهها، مفهومی داریم به نام «جهان مفروض داستان» که یکی از پایههای آن توجه به خانواده است.
وقتی میگویید باید به خانواده در جهان داستانی توجه شود، منظورتان کدام جنبهها از خانواده است؟
نخست باید نوع خانواده مشخص باشد: آیا با خانواده هستهای مواجهیم یا خانواده گسترده؟ در جوامع مدرن یا در حال گذار، اغلب خانوادهها هستهای هستند؛ یعنی پدر، مادر و یک فرزند. اما این الگو در جامعه ما مشکلساز شده است. در گذشته، خانواده گسترده شامل پدربزرگ، مادربزرگ، خاله، دایی، عمو و... هم بود. در مرحله بعد، باید کارکردهای خانواده مشخص شود. برخی از مهمترین کارکردها «جامعهپذیر کردن فرزندان؛ یعنی آموزش هنجارهای اجتماعی و آشنایی با حقوق و تکالیف»، «تعلیم و تربیت اخلاقی؛ که متأسفانه در بسیاری از آثار امروزی مغفول مانده است»، «تأمین نیازهای مادی و معنوی خانواده؛ یعنی خانواده باید بتواند مأمنی برای اعضای باشد» است.
جای تأسف دارد که امروز نمیتوان با خیال راحت همراه خانواده به تماشای یک فیلم نشست. این امر نشان میدهد که بعد تربیتی در بسیاری از آثار در نظر گرفته نشده است.
شما اشارهای داشتید به موضوع فرزندآوری؛ اهمیت این موضوع را چطور میتوان در تولیدات نمایشی بازتاب داد؟
در سالهای اخیر، موضوع فرزندآوری در سطح کلان فرهنگی و حتی سیاسی مطرح شده است. رهبر معظم انقلاب فرمودند که باید در این زمینه توبه کنیم. یعنی در گذشته با اعمال سیاستهای کنترل جمعیت، به سمت پیری جامعه رفتهایم و اکنون چشمانداز آینده جمعیتی کشور نگرانکننده است. یکی از راهکارهای مهم، توجه به این مقوله در تولیدات نمایشی است. این الگو را در تبلیغات تلویزیونی دیدهایم. به نظر میرسد بخشنامهای وجود داشته که باعث شده در تبلیغات، خانواده و فرزندان بیشتر دیده شوند. در واقع، با وجود اینکه این تبلیغات با هدف تجاری طراحی شدهاند، اما توانستهاند نقش مثبتی در بازنمایی خانواده داشته باشند. اگر این سیاستهای تشویقی از سوی وزارت فرهنگ یا سازمان سینمایی اعمال شود، یعنی آثاری که به مقوله خانواده و فرزندآوری میپردازند از حمایت ویژه برخوردار شوند، میتوان شاهد یک جریان مؤثر در سینما و تلویزیون بود.
ایکنا - این نوع پرداختن به موضوع فرزندآوری، بهویژه اگر دستوری باشد، حالت کلیشهای یا شعاری پیدا نمیکند؟
اگر دغدغه درونی هنرمند نباشد، نتیجهاش یک تبلیغ شعاری و بیاثر خواهد شد. اما اگر این دغدغه از دل فیلمساز و نویسنده بجوشد، او تکنیکهای دراماتیک لازم برای پرهیز از شعارزدگی را بلد است. مهمتر اینکه جایگاه فرزند در روایت باید «عنصر پیشبرنده داستانی» باشد. یعنی کودک یا فرزند، فقط یک موجود تزئینی یا پسزمینهای نباشد، بلکه نقش تعیینکنندهای در روند داستان داشته باشد. اگر حذف این عنصر باعث فروپاشی روایت شود، یعنی به درستی وارد داستان شده است. نویسنده باید بتواند از این عنصر برای خلق موقعیتهای نمایشی استفاده کند. در این صورت، هم محتوای اثر قابل باور خواهد بود و هم از نظر زیباییشناسی روایی، اثر ارتقا مییابد.
آیا پرداختن به دغدغههای والدین پیرامون فرزندآوری میتواند به کاهش مشکلات خانوادگی و اجتماعی هم کمک کند؟
این یک حقیقت روانشناختی و حتی دینی است. از روی تجربه عرض میکنم و خانوادههایی را میشناسم که پیش از فرزندآوری با مشکلات جدی زناشویی، اخلاقی یا مالی مواجه بودند؛ حتی به مرحله مشاجره و طلاق رسیده بودند. اما با تصمیم به فرزندآوری، مسیر زندگیشان تغییر کرد، مشکلات کاهش یافت و آرامش وارد خانواده شد. این همان وعده الهی است که خداوند رزق کسانی را که فرزند دارند، تأمین میکند. در واقع فرزندآوری تنها یک تصمیم اجتماعی یا پزشکی نیست؛ یک موهبت الهی و عامل پیونددهنده خانواده نیز هست.
در بسیاری از آثار نمایشی غربی، فرزند و حتی کودک در موقعیتهای محوری قرار دارد؛ آیا در آثار ایرانی هم این ظرفیت وجود دارد که موضوع فرزند و فرزندآوری در قلب داستان و در دل ژانرهای مختلف بنشیند؟
اگر از منظر ایمانی و دینی به مسئله فرزندآوری بنگریم، در فرهنگ اسلامی ما برکتِ فرزند کاملاً محسوس است. تعبیراتی مثل «رزق آسمانی» و «برکت فرزند» دقیقاً به همین موضوع اشاره دارد. این نگاه، اگر در مرحله ایدهپردازی آثار نمایشی جدی گرفته شود و بتواند به موقعیتهای دراماتیک تبدیل شود، ظرفیتهای بسیار جذابی برای قصهپردازی فراهم میکند؛ اما متأسفانه کمتر به این ظرفیت توجه شده یا اصلاً مورد غفلت قرار گرفته است. چرایی این موضوع را باید از مسئولان سیاستگذار فرهنگی پرسید. بهویژه در برنامهسازی و تولیدات نمایشی، توجه به این مفهوم کلیدی میتواند یک نقطه آغاز برای تحول باشد.
آیا فرزندآوری فقط در ژانر خانوادگی قابلیت طرح دارد یا میتوان در دیگر ژانرها نیز به آن پرداخت؟
اصلاً محدود به ژانر خانوادگی نیست. به نظر من در همه ژانرها میتوان به موضوع فرزندآوری پرداخت، به شرطی که فرزند بهعنوان عنصر اصلی در پیرنگ داستانی و روایت حضور داشته باشد و صرفاً عنصری اضافه و حاشیهای تلقی نشود. برای مثال در ژانر رومنس، که یکی از ژانرهای بسیار رایج در دنیاست، معمولاً با روایتهایی سروکار داریم که در آنها تولد سحرآمیز یا اسرارآمیز یک کودک بهعنوان نقطه عطف داستان مطرح میشود. همین کودک، مسیر داستان را تغییر میدهد و موقعیتهای دراماتیک تازهای ایجاد میکند. یا در ژانر ملودرام که اساساً با موضوع خانواده گره خورده، یکی از مهمترین مؤلفهها خود خانواده است. در روایت ملودرام، خانواده معمولاً در بطن رنج و ایثار تعریف میشود. زن رنجدیده، مرد فداکار، و همه این رنجها برای چیست؟ برای نگه داشتن و پرورش فرزند. اینجا میتوان چالش اصلی را روی فرزندان متمرکز کرد و از ظرفیت این ژانر برای پرداختن به فرزندآوری استفاده کرد.
از ژانرهای جدیتری مثل تراژدی هم میشود به موضوع فرزند رسید؟
اتفاقاً در تراژدیهای اصیل، بهویژه در تراژدی یونان باستان، قلب تراژدی بر محور فرزندان میتپد. نمونه کلاسیک آن «اودیپ» است. پدر و مادر اودیپ به واسطه خوابگذاران از داشتن فرزند نهی میشوند، چون پیشبینی شده این کودک سرنوشت آنها را بهکلی دگرگون خواهد کرد. یا در ادامه، در داستان «آنتیگونه»، دوباره فرزندان اودیپ در مرکز چالش با حکومت قرار میگیرند. در ژانر کمدی هم ما نمونههای موفقی داشتهایم که کودک حتی از زمان شیرخوارگی در روایت نقش دارد؛ مثلاً آثاری مثل «یک نفر و نصفی» که با نگاهی طنز به زندگی یک کودک و خانوادهاش میپردازد، توانستهاند هم جذابیت خلق کنند و هم پیامهای فرهنگی ارائه دهند.
از زاویهای دیگر، نقش فناوری در ترویج سبک زندگی ایرانی، بهویژه درباره فرزندآوری چقدر جدی است؟
این پرسش مهمی است و باز هم به سیاستگذاران فرهنگی برمیگردد. خانواده اصیل ایرانی در گذشته، فرزند بیشتر را نهتنها ننگ نمیدانست، بلکه آن را نوعی توانایی و سرمایه برمیشمرد. هرکس فرزند بیشتری داشت، نیروی کار بیشتری داشت و بهنوعی در قبیله یا روستا جایگاه بالاتری مییافت. این یک نوع فرهنگ افتخارآمیز بود که امروز متأسفانه کمرنگ شده است. فناوری اگر درست به کار گرفته شود، میتواند به ترویج این نگاه کمک کند؛ اما اگر غفلت شود، دقیقاً برعکس، به ضد خودش تبدیل خواهد شد.
نهادهای دولتی چقدر در این زمینه کمکاری کردهاند؟
متأسفانه بسیار زیاد. اگر بودجه فرهنگی داریم و قرار است سیاستگذاری رسانهای کنیم، یکی از مهمترین نمودهای عینی آن باید برنامهسازی و مشارکت در تولید آثار نمایشی باشد. چه تلویزیون، چه سینما، چه نمایش خانگی. اما نهادها در این حوزه غفلت میکنند و کمترین سرمایهگذاری را دارند. این فرصتها واقعاً دارد از دست میرود.
در الگوبرداری از برنامههای موفق خارجی، آیا میتوان به مدلی رسید که هم جذابیت داشته باشد و هم با فرهنگ ایرانی-اسلامی مغایرت نداشته باشد؟
اگر اصول اقتباس رعایت شود، هیچ ایرادی ندارد. نظریهپردازان حوزه هنر معتقدند شما میتوانید فرم و قالب هنری را از یک اثر خارجی اقتباس کنید، بهشرط آنکه محتوای آن را با فرهنگ بومی خود تطبیق دهید. برای مثال، مهرجویی در فیلم «سارا» از نمایشنامه «عروسکخانه» اقتباس کرد، اما آن را کاملاً ایرانی کرد. شخصیتها، موقعیتها و دغدغهها همه بومی شدهاند. اینگونه اقتباس نهتنها ایراد ندارد بلکه بسیار موفق و ارزشمند است. اما اگر ما صرفاً یک قالب نمایشی یا یک محتوای خارجی را بدون بومیسازی وارد کنیم، ممکن است در کوتاهمدت جذاب به نظر برسد، اما آسیبهای اجتماعی و فرهنگی جبرانناپذیری دارد. باید محتوا را از داشتههای فرهنگی و ارزشی خودمان استخراج کنیم و تنها فرم را اقتباس کنیم.
برنامههای نمایشی چگونه میتوانند نسل جوان را به سمت اهمیت خانواده سوق دهند؟
این یکی از دشوارترین مأموریتهاست. چون ذائقه نسل جدید بهشدت تحت تأثیر فضای مجازی و رسانههای جدید قرار گرفته است. خیلی از جوانان امروز از ازدواج و خانواده گریزانند چون آن را محدودیت، تعهد و مسئولیت میدانند. میگویند بدون ازدواج هم نیازهایشان تأمین میشود؛ پس چرا باید تعهد بدهند و مسئولیت بپذیرند؟ اینجاست که نقش تولیدات نمایشی بسیار حساس میشود. باید با داستانپردازی هوشمندانه، شخصیتپردازی دقیق، و موقعیتهای عاطفی و انسانی، اهمیت خانواده را برای نسل جوان بازنمایی کرد. نه با شعار، بلکه با قصههای ملموس، انسانی و جذاب و این کار، برنامهریزی بلندمدت میخواهد؛ نه تصمیمهای شتابزده و سطحی.
اگر آثار نمایشی فقط هشدار بدهند، اولاً ممکن است حال مخاطب را بدتر کنند، دوماً حتی احتمال دارد که خود این هشدارها، در بعضی مخاطبان، بدآموزی ایجاد کند. مثلاً وقتی درباره خیانت یا فروپاشی خانوادهها حرف میزنیم، یا نمایش میدهیم، ممکن است حتی اگر هدفمان آموزش و پیشگیری باشد، در ذهن برخی مخاطبان بذر وسوسه یا دلسردی از ازدواج کاشته شود. این خیلی خطرناک است.
اما در مقابل، وقتی شما یک خانواده موفق را نمایش میدهید، که در دل قصه مشکلات هم دارد اما با همراهی، وفاداری، مسئولیتپذیری، و عشق، زندگی را میسازند و امید دارند، این حال مخاطب را خوب میکند. این «حال خوب»، خودش تشویق به ازدواجه. خودش الگو میدهد. بدون هشدار دادن و بدون اشاره به واژههای تلخ، ذهن مخاطب را به سمت ساختن میبرد، نه به سمت گریز.
در انتها باید گفت معتقدید نمایش امید و الگوی مثبت، کاربردیتر از هشدار و نمایش آسیب است.
در فضای فعلی که جوانها بیشتر از آنکه با کمبود اطلاعات مواجه باشند، با سیل اطلاعات گمراهکننده و ناامیدکننده روبهرو هستند، اگر بخواهیم با هشدار دادن تغییر ایجاد کنیم، ممکن است اتفاقاً نتیجه عکس دهد؛ اما اگر حالشان را خوب کنیم، خانواده موفق ببینند، حسرت یک زندگی آرام و همراه را در دلشان ایجاد کنیم، اثر ماندگارتری خواهد داشت./ ایکنا